خاطره

 

 

 

 

یک سال گذشت

 خدای من ، یک سال گذشت هرچه کردم ، دیدی و هر چه بخشیدی و عفو کردی ندیدم خدای من ، هراسان شدم پناهم دادی ، بیمار شدم شفایم دادی .آرامش و امنیت که رسید ، طبیب و پناه را از یادم بردم . خدای من ، یک سال گذشت و چهار فصل و دوازده ماه و سیصدوشصت و پنج روز. چگونه است که رهایم نمیکنی؟ چگونه است که هرگز، هرگز از تو ناامید نمیگردم؟
این چه رسم خدایی است؟ خدای من آوای ملکوتی یا مقلب القلوب و الابصار می آید. تو مرا میخوانی که بخوانمت ؟ این منم با حسرت سال های رفته یا مدبر اللیل و النهار . این منم با هزاران امید به سال های پیش رو یا محول الحول و الاحوال . خدای من بندگی ام را بپذیر ، التماس مرا بشنو حول حالنا ، حول حالنا.
خدای من آرزویم چه شد؟ الی احسن الحال .
خوب من ، بوی عطر تحویل می آید .
چه مبارک تقدیری!

 

عیدتان مبارک

 امیدواریم سال 1385 را با هفت سینی از سلامتی ، سربلندی ، سروری ، سخاوت ، سعادت ، سرخوشی و سادگی آغاز کنید.